Home Actress Mehrave Sharifinia HD Photos and Wallpapers March 2021 Mehrave Sharifinia Instagram - ' تاریخ: پنجشنبه‌‌ای در بهار چند سال قبل. _____________________________ نامه‌ی سوم سلام دکتر جان! امروز دقیقاً شش روز است که پیوند گسست‌ناپذیری بین من و پنیرِ کم‌نمک و یک کفِ دست نان سنگک ایجاد شده است. روزهای زوج در وعده‌ی صبحانه با اشتیاق از همراهیِ چایِ مخلوط شده با عسل و دارچین لذت می‌برم و روزهای فرد با اندوه، همراهی شیرِ مخلوط شده با عسل و دارچین را تحمل می‌کنم. دکتر جان از من به شما نصیحت، چایِ صبحانه به اکسیژن می‌ماند، هرگز با نوشیدنی دیگری جایگزینش نکنید. راستی چرا نانوایی سنگک این‌قدر کم است؟ دو سه روز به ناچار یک کف دست نان بربری مهمان صبحانه‌ام شد که امیدوارم قابل چشم‌پوشی باشد؛ چون من سعی کردم فکر کنم همان سنگک است و بعد میل کنم. خب مگر نمی‌گویند همه چیز به ذهن انسان بستگی دارد؟ پس این ذهنِ قدرتمند نباید از تبدیل بربری به سنگک عاجز باشد! من رویش حساب کرده‌ام. تازه حتی دلم می‌خواست می‌شد ناهار پیتزا خورد ولی به مغز تلقین کرد که این مرغ آب‌پز است. آن‌وقت شما دیگر مجبور نبودید نامه‌های مرا بخوانید. شاید حتی ناگزیر می‌شدید شغل دیگری برای خودتان پیدا کنید. دکتر جان می‌خواستم به شما پیشنهاد بدهم برای کنترل اشتهای بیماران‌تان به آن‌‌ها بگویید، هر وقت گرسنگی و هوس بر وجودشان چیره شد، صفحات ۱۵۷ تا ۱۶۱ از کتاب «مرگ قسطی» نوشته‌ی «لویی فردینان سِلین» را بخوانند تا به سرعت اشتهاشان کور شود. این چهار صفحه تشریح‌ عجیب و زیبایی از استفراغ و دریازدگی‌ست با نثری شگفت‌انگیز و ترجمه‌ی درخشان «مهدی سحابی». خدا را چه دیدید! شاید همین چند صفحه باعث شود که یکی از هزاران بیمارِ شما حوصله کند، کل کتاب را بخواند؛ شاید حتی برود کتاب‌های دیگر «سلین» را هم بخواند؛ بعد کم‌کم مشتاق خواندنِ سلینجر و یوسا و مارکز و... صبر کنید دکتر! چه راهنمایی غلطی شد! امیدوارم به کسی چیزی نگفته باشید. «سلین» گزینه‌ی مناسبی برای شروع رفاقت با ادبیاتِ داستانی نیست. برای شروع باید سراغ وطن رفت و داستان‌های دلنشین‌تر. مثلا سراغ صمد بهرنگی؛ که البته نوشته‌های او ربطی به اشتها و غذا ندارد؛ پس چرا شما باید بیماران‌تان را به خواندنش تشویق کنید؟ هیچ دلیلی ندارد. اشتباه کردم. ببخشید. دکتر جان! بنده اصلا میانه‌ی خوبی با این زیره‌ی بدمزه‌ای که باید روی سالاد بریزم ندارم و این چند شب فقط به خاطر شما تحملش کردم ولی معلوم نیست تا کی دوام بیاورم . کاش بشود به زودی از برنامه‌ی غذاییِ من و حتی از روی کره‌ی زمین محو گردد. با احترام دختری متنفر از زیره ' ' ' عکس: @ahmadreza_shojaei ' #نامه #روزنگار '

Mehrave Sharifinia Instagram – ‘ تاریخ: پنجشنبه‌‌ای در بهار چند سال قبل. _____________________________ نامه‌ی سوم سلام دکتر جان! امروز دقیقاً شش روز است که پیوند گسست‌ناپذیری بین من و پنیرِ کم‌نمک و یک کفِ دست نان سنگک ایجاد شده است. روزهای زوج در وعده‌ی صبحانه با اشتیاق از همراهیِ چایِ مخلوط شده با عسل و دارچین لذت می‌برم و روزهای فرد با اندوه، همراهی شیرِ مخلوط شده با عسل و دارچین را تحمل می‌کنم. دکتر جان از من به شما نصیحت، چایِ صبحانه به اکسیژن می‌ماند، هرگز با نوشیدنی دیگری جایگزینش نکنید. راستی چرا نانوایی سنگک این‌قدر کم است؟ دو سه روز به ناچار یک کف دست نان بربری مهمان صبحانه‌ام شد که امیدوارم قابل چشم‌پوشی باشد؛ چون من سعی کردم فکر کنم همان سنگک است و بعد میل کنم. خب مگر نمی‌گویند همه چیز به ذهن انسان بستگی دارد؟ پس این ذهنِ قدرتمند نباید از تبدیل بربری به سنگک عاجز باشد! من رویش حساب کرده‌ام. تازه حتی دلم می‌خواست می‌شد ناهار پیتزا خورد ولی به مغز تلقین کرد که این مرغ آب‌پز است. آن‌وقت شما دیگر مجبور نبودید نامه‌های مرا بخوانید. شاید حتی ناگزیر می‌شدید شغل دیگری برای خودتان پیدا کنید. دکتر جان می‌خواستم به شما پیشنهاد بدهم برای کنترل اشتهای بیماران‌تان به آن‌‌ها بگویید، هر وقت گرسنگی و هوس بر وجودشان چیره شد، صفحات ۱۵۷ تا ۱۶۱ از کتاب «مرگ قسطی» نوشته‌ی «لویی فردینان سِلین» را بخوانند تا به سرعت اشتهاشان کور شود. این چهار صفحه تشریح‌ عجیب و زیبایی از استفراغ و دریازدگی‌ست با نثری شگفت‌انگیز و ترجمه‌ی درخشان «مهدی سحابی». خدا را چه دیدید! شاید همین چند صفحه باعث شود که یکی از هزاران بیمارِ شما حوصله کند، کل کتاب را بخواند؛ شاید حتی برود کتاب‌های دیگر «سلین» را هم بخواند؛ بعد کم‌کم مشتاق خواندنِ سلینجر و یوسا و مارکز و… صبر کنید دکتر! چه راهنمایی غلطی شد! امیدوارم به کسی چیزی نگفته باشید. «سلین» گزینه‌ی مناسبی برای شروع رفاقت با ادبیاتِ داستانی نیست. برای شروع باید سراغ وطن رفت و داستان‌های دلنشین‌تر. مثلا سراغ صمد بهرنگی؛ که البته نوشته‌های او ربطی به اشتها و غذا ندارد؛ پس چرا شما باید بیماران‌تان را به خواندنش تشویق کنید؟ هیچ دلیلی ندارد. اشتباه کردم. ببخشید. دکتر جان! بنده اصلا میانه‌ی خوبی با این زیره‌ی بدمزه‌ای که باید روی سالاد بریزم ندارم و این چند شب فقط به خاطر شما تحملش کردم ولی معلوم نیست تا کی دوام بیاورم . کاش بشود به زودی از برنامه‌ی غذاییِ من و حتی از روی کره‌ی زمین محو گردد. با احترام دختری متنفر از زیره ‘ ‘ ‘ عکس: @ahmadreza_shojaei ‘ #نامه #روزنگار ‘

Mehrave Sharifinia Instagram - ' تاریخ: پنجشنبه‌‌ای در بهار چند سال قبل. _____________________________ نامه‌ی سوم سلام دکتر جان! امروز دقیقاً شش روز است که پیوند گسست‌ناپذیری بین من و پنیرِ کم‌نمک و یک کفِ دست نان سنگک ایجاد شده است. روزهای زوج در وعده‌ی صبحانه با اشتیاق از همراهیِ چایِ مخلوط شده با عسل و دارچین لذت می‌برم و روزهای فرد با اندوه، همراهی شیرِ مخلوط شده با عسل و دارچین را تحمل می‌کنم. دکتر جان از من به شما نصیحت، چایِ صبحانه به اکسیژن می‌ماند، هرگز با نوشیدنی دیگری جایگزینش نکنید. راستی چرا نانوایی سنگک این‌قدر کم است؟ دو سه روز به ناچار یک کف دست نان بربری مهمان صبحانه‌ام شد که امیدوارم قابل چشم‌پوشی باشد؛ چون من سعی کردم فکر کنم همان سنگک است و بعد میل کنم. خب مگر نمی‌گویند همه چیز به ذهن انسان بستگی دارد؟ پس این ذهنِ قدرتمند نباید از تبدیل بربری به سنگک عاجز باشد! من رویش حساب کرده‌ام. تازه حتی دلم می‌خواست می‌شد ناهار پیتزا خورد ولی به مغز تلقین کرد که این مرغ آب‌پز است. آن‌وقت شما دیگر مجبور نبودید نامه‌های مرا بخوانید. شاید حتی ناگزیر می‌شدید شغل دیگری برای خودتان پیدا کنید. دکتر جان می‌خواستم به شما پیشنهاد بدهم برای کنترل اشتهای بیماران‌تان به آن‌‌ها بگویید، هر وقت گرسنگی و هوس بر وجودشان چیره شد، صفحات ۱۵۷ تا ۱۶۱ از کتاب «مرگ قسطی» نوشته‌ی «لویی فردینان سِلین» را بخوانند تا به سرعت اشتهاشان کور شود. این چهار صفحه تشریح‌ عجیب و زیبایی از استفراغ و دریازدگی‌ست با نثری شگفت‌انگیز و ترجمه‌ی درخشان «مهدی سحابی». خدا را چه دیدید! شاید همین چند صفحه باعث شود که یکی از هزاران بیمارِ شما حوصله کند، کل کتاب را بخواند؛ شاید حتی برود کتاب‌های دیگر «سلین» را هم بخواند؛ بعد کم‌کم مشتاق خواندنِ سلینجر و یوسا و مارکز و... صبر کنید دکتر! چه راهنمایی غلطی شد! امیدوارم به کسی چیزی نگفته باشید. «سلین» گزینه‌ی مناسبی برای شروع رفاقت با ادبیاتِ داستانی نیست. برای شروع باید سراغ وطن رفت و داستان‌های دلنشین‌تر. مثلا سراغ صمد بهرنگی؛ که البته نوشته‌های او ربطی به اشتها و غذا ندارد؛ پس چرا شما باید بیماران‌تان را به خواندنش تشویق کنید؟ هیچ دلیلی ندارد. اشتباه کردم. ببخشید. دکتر جان! بنده اصلا میانه‌ی خوبی با این زیره‌ی بدمزه‌ای که باید روی سالاد بریزم ندارم و این چند شب فقط به خاطر شما تحملش کردم ولی معلوم نیست تا کی دوام بیاورم . کاش بشود به زودی از برنامه‌ی غذاییِ من و حتی از روی کره‌ی زمین محو گردد. با احترام دختری متنفر از زیره ' ' ' عکس: @ahmadreza_shojaei ' #نامه #روزنگار '

Mehrave Sharifinia Instagram – ‘
تاریخ: پنجشنبه‌‌ای در بهار چند سال قبل.
_____________________________

نامه‌ی سوم

سلام دکتر جان!

امروز دقیقاً شش روز است که پیوند گسست‌ناپذیری بین من و پنیرِ کم‌نمک و یک کفِ دست نان سنگک ایجاد شده است.
روزهای زوج در وعده‌ی صبحانه با اشتیاق از همراهیِ چایِ مخلوط شده با عسل و دارچین لذت می‌برم و روزهای فرد با اندوه، همراهی شیرِ مخلوط شده با عسل و دارچین را تحمل می‌کنم.
دکتر جان از من به شما نصیحت، چایِ صبحانه به اکسیژن می‌ماند، هرگز با نوشیدنی دیگری جایگزینش نکنید.

راستی چرا نانوایی سنگک این‌قدر کم است؟
دو سه روز به ناچار یک کف دست نان بربری مهمان صبحانه‌ام شد که امیدوارم قابل چشم‌پوشی باشد؛ چون من سعی کردم فکر کنم همان سنگک است و بعد میل کنم. خب مگر نمی‌گویند همه چیز به ذهن انسان بستگی دارد؟ پس این ذهنِ قدرتمند نباید از تبدیل بربری به سنگک عاجز باشد! من رویش حساب کرده‌ام. تازه حتی دلم می‌خواست می‌شد ناهار پیتزا خورد ولی به مغز تلقین کرد که این مرغ آب‌پز است. آن‌وقت شما دیگر مجبور نبودید نامه‌های مرا بخوانید. شاید حتی ناگزیر می‌شدید شغل دیگری برای خودتان پیدا کنید.

دکتر جان می‌خواستم به شما پیشنهاد بدهم برای کنترل اشتهای بیماران‌تان به آن‌‌ها بگویید، هر وقت گرسنگی و هوس بر وجودشان چیره شد، صفحات ۱۵۷ تا ۱۶۱ از کتاب «مرگ قسطی» نوشته‌ی «لویی فردینان سِلین» را بخوانند تا به سرعت اشتهاشان کور شود.
این چهار صفحه تشریح‌ عجیب و زیبایی از استفراغ و دریازدگی‌ست با نثری شگفت‌انگیز و ترجمه‌ی درخشان «مهدی سحابی».
خدا را چه دیدید! شاید همین چند صفحه باعث شود که یکی از هزاران بیمارِ شما حوصله کند، کل کتاب را بخواند؛ شاید حتی برود کتاب‌های دیگر «سلین» را هم بخواند؛ بعد کم‌کم مشتاق خواندنِ سلینجر و یوسا و مارکز و…
صبر کنید دکتر!
چه راهنمایی غلطی شد!
امیدوارم به کسی چیزی نگفته باشید.
«سلین» گزینه‌ی مناسبی برای شروع رفاقت با ادبیاتِ داستانی نیست.
برای شروع باید سراغ وطن رفت و داستان‌های دلنشین‌تر. مثلا سراغ صمد بهرنگی؛ که البته نوشته‌های او ربطی به اشتها و غذا ندارد؛ پس چرا شما باید بیماران‌تان را به خواندنش تشویق کنید؟
هیچ دلیلی ندارد.
اشتباه کردم. ببخشید.

دکتر جان! بنده اصلا میانه‌ی خوبی با این زیره‌ی بدمزه‌ای که باید روی سالاد بریزم ندارم و این چند شب فقط به خاطر شما تحملش کردم ولی معلوم نیست تا کی دوام بیاورم . کاش بشود به زودی از برنامه‌ی غذاییِ من و حتی از روی کره‌ی زمین محو گردد.

با احترام
دختری متنفر از زیره



عکس: @ahmadreza_shojaei

#نامه #روزنگار
‘ | Posted on 25/Feb/2021 15:21:08

Mehrave Sharifinia Instagram – ‘
تاریخ: جمعه. بهار چند سال قبل
_______________________

نامه‌ی چهارم

آه دکتر جان! چای، چای دوست‌داشتنی من!
چرا من را از نوشیدنِ چای به میزانِ دلخواه در طول روز محروم کردید؟
چای همدم همه‌ی لحظات زندگی من بود؛ یار روزهای سرد و گرم، دربرنده‌ی خستگی‌ها، شنونده‌ی دلخوری‌ها، پایه‌ی شادمانی‌ها و همراه دلتنگی‌ها.
دکتر جان باورتان می‌شود که من چای را از پیتزا هم بیشتر دوست دارم؟
آن‌وقت شما در دستور غذایی چهل‌روزه نوشته‌اید:
«در طول روز، در صورت لزوم یک فنجان چای خیلی کمرنگ مجاز است. که آن‌‌ هم اگر مصرف نشود بهتر است.»
خدای من! مگر می‌شود؟ فقط یک فنجان؟ آن هم در صورت لزوم؟
دکتر جان این دیگر چیزی شبیه تزکیه‌ی نفس است. شبیه روزه. ماراتنی برای تقویت اراده!
یاد روزهایی که ماه رمضان در مرداد بود می‌افتم و با خودم فکر می‌کنم از پسش برمی‌آیم.
یک بار که کار بدی کرده بودم، بابتِ تنبیهِ خودم، قول دادم که ده روز پشت سر هم در مرداد روزه بگیرم و گرفتم. سخت بود ولی شد.
دکتر جان آیا شما هم خودتان را تنبیه می‌کنید؟
دکتر جان! من آدم‌هایی را می‌شناسم که خود را از هر گناهی مبرا می‌دانند، حق به جانب هستند، قدرنشناسند و برای جبران آزارها، اشتباهات‌ و زورگویی‌هاشان قدم از قدم برنمی‌دارند، چه برسد به آن‌که خود را تنبیه کنند یا حتی پشیمان باشند. انگار با وجدان خاموش راحت‌ترند.
بهایش هم کینه و خشمی‌ همیشگی‌ست که سرخی قلب‌شان را کدر می‌کند و در چشم‌هاشان نمایان می‌شود.
من قلب‌های کدر را دوست ندارم و آن چشم‌ها را.

دکتر جان‌ روزهای زوج چای پررنگ صبحانه را با چنان عشقی می‌نوشم که انگار آخرین چای عمرم است و من در یک جزیره‌ی متروک گیر افتاده‌ام و امکاناتی برای دم کردن چای ندارم؛ از هیزم و آتش گرفته تا کتری و آب و برگِ چای.
باز جای شکرش باقی‌ست که دم‌نوشِ گل‌گاو‌زبان و بابونه در دستور غذایی وجود دارد. البته قطعاً جای دو قوری چایِ همیشگی را برای من پُر نمی‌کند.
گاهی هم تمام دقِ‌دلی‌ام بابت دلتنگی برای چای را سر آن‌ها خالی می‌کنم و شبیه نامادری بداخلاقِ سیندرلا دم‌نوش‌ها را در اتاق زیر شیروانی حبس می‌کنم و با خودم همان “چایِ کمرنگِ در صورتِ لزوم”‌ را به مهمانی پسر پادشاه می‌برم.

دکتر جان باید به شما بگویم که سه عدد ساقه طلاییِ روزهای فرد و دو عدد برگه‌ی زردآلوی شب‌های زوج تنها دوستانم هستند.
آیا من شایسته‌ی داشتنِ دوستان بیشتری در این برنامه‌ی غذایی نیستم؟

بوی قورمه‌سبزی خانه را برداشته است.
بروم اولین وعده‌ی آزاد ناهار را بعد از هفت روز میل کنم.

با احترام و هیجان
‘
‘
‘
#نامه #روزنگار 
‘
Mehrave Sharifinia Instagram – ‘
تاریخ: دوشنبه‌ای در بهار چند سال قبل.
____________________________

نامه‌ی دوم

سلام دکتر جان!

امروز پودر جوانه‌ی گندم را پیدا کردم. اتفاقاً همین عطاری نزدیک خانه داشت ولی پریروز بسته بود.
چقدر ترکیبش با ماست خوشمزه‌ است.
آقای فروشنده می‌گفت که این را برای چاق شدن می‌خرند!
حتی گفت می‌شود با ماست ترکیبش کرد و مثل ماسک به صورت مالید.
من به حرف‌هایش درمورد چاقی اعتنا نکردم و با خودم فکر کردم که حتماً ترکیبِ پودر جوانه‌ی گندم با بقیه‌ی مواد غذاییِ دستورِ شما باعث افزایش وزن نمی‌شود، اما، راستش کمی عصبانی شدم.
می‌دانید، می‌خواهم این بار به هیچ‌کس نگویم چه تصمیمی گرفته‌ام. فقط خودم بدانم و خودم. چون تا کسی می‌فهمد، فکر می‌کند حق دارد راهکارهای دیگری به تو ارائه دهد، یا با گفتنِ جملاتِ منفی نظیرِ “موهایت نریزد” یا “لاغری به تو نمی‌آید” یا “ضعیف می‌شوی” و… تو را از مضرات راه مطلع سازد!
اصلا انگار دیگران تا رضایتت را از تصمیمی که گرفته‌ای به کامت زهر نکنند، راحت نمی‌شوند.
کمتر دیده‌ام کسی به تصمیمت لبخند بزند، برایت آرزوی موفقیت کند، نظر اضافه ندهد، یاد خاطرات خودش از آن موضوع نیفتد و فقط با پرسیدن مشتاقانه‌ی چند سوال ساده‌ به تو نشان بدهد که برایت اهمیت قائل است.
تاثیر حرف‌های مخربی که اغلب از سر دلسوزی و ناآگاهی زده می‌شود بسیار بیشتر از تصور گوینده است.
درنتیجه به نظر من بهترین جایگزینِ مشورت با دیگران، نوشتن است.

دکتر جان گزارش وضعیتم این است که دو روز کامل را طبق دستور سپری کردم و از این بابت خوشحالم.
میوه خوردن در وعده‌ی شام برایم سخت است اما فعلا توانستم.
تاکید شما بر تاثیرِ مثبتِ خوابِ شب بر روند سوخت‌وساز بدن و پاکسازی، روی ذهنم کارساز بوده. سعی می‌کنم شب‌ها ساعت ۱۱ به تختخواب بروم، حتی اگر خوابم نیاید. نکته‌ی مثبت دیگرش این است که باعث می‌شود گرسنگی کمتر آزارم بدهد.
یک‌دوم قاشق غذا‌خوری کنجدِ ساعت ۹ شب را هم خیلی دوست دارم. یک عدد خیار را چهارقاچ می‌کنم و با کنجد می‌خورم. عالی می‌شود.

با احترام
‘
‘
‘
#نامه #روزنگار
‘

Check out the latest gallery of Mehrave Sharifinia