Mehrave Sharifinia Instagram – ‘
تاریخ: یکشنبه. بهار چند سال قبل
________________________
نامهی هشتم
سلام دکتر جان!
دیروز رفتم شهر کتاب و برای خودم سه عدد خودکار و دو عدد مدادنوکی خریدم. اما متاسفانه خودکارها رواننویس از آب در آمدند! نمیدانم چرا شکل ظاهری رواننویسها هر روز بیشتر شبیه خودکار میشود! به هر حال این نامه را با رواننویس جدیدم مینویسم که هیچ اطمینانی به آن ندارم و میترسم هر لحظه لیوان چای یا آب روی دفتر بریزد و جوهر رواننویس پخش شود و من بعدها نفهمم در این روز بهخصوص خطاب به شما چه نوشته بودم.
از دیروز دویدنِ آهسته را شروع کردم. یک دقیقه دویدن، یک دقیقه راه رفتن به تناوب در طول یک ساعت. از هفتهی بعد میشود دو دقیقه و همینطور هر هفته دقایق را اضافه میکنم تا بتوانم نیمساعت بدون وقفه بدوم. دویدنِ آهسته و شنیدنِ موسیقی مغز مرا از هجوم تصویر خوراکیها و فکرها در امان میدارد. البته خواندن کتاب «از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم» هاروکی موراکامی هم در این تصمیم بیتاثیر نبود.
در صفحهی ۳۶ کتاب نوشته است:
«حین دویدن به خود میگویم: به رودخانه فکر کن، به ابرها. ولی واقعیت آن است که به هیچچیز فکر نمیکنم. تنها کاری که میکنم، دویدن در آن خلأ مطبوع و ساختهی خود، با آن سکوت اندوهگنانه است. چه باشکوه است آن. دیگران هر چه میخواهند، بگویند. چه اهمیتی دارد.»
دکتر جان آیا میدانستید «ماراتن» نام یک دشت قدیمی در یونان است؟ من نمیدانستم. اصلا داستان ماراتن را نمیدانستم. ولی وقتی «موراکامی» در کتابش شرح داد که چگونه مسافتِ مسیر واقعی ماراتن از شهر آتن تا دشت ماراتن را دویده است، برایم جالب شد. جستجو کردم و چیزهایی دربارهاش خواندم. روایتهای تاریخ، مالامال از ابهام است. جدالِ جذابِ واقعیت و تحریف و خیال.
راستی دکتر جان از روزی که با شما تلفنی حرف زدم و بعد از پافشاری و اصرار فراوانِ من، آویشنِ دلپذیر را جایگزین زیرهی منفور کردید، سالاد روزهای زوج را با ولع میخورم و هیچ طعم مزخرفی زیر زبانم نمیرود. از این بابت از شما سپاسگزارم.
باید بگردم خودکار بیک مشکیام را پیدا کنم.
‘
‘
‘
با احترام
‘
‘
‘
#نامه #روزنگار
‘ | Posted on 04/Apr/2021 17:54:26