Home Actress Mehrave Sharifinia HD Photos and Wallpapers March 2021 Mehrave Sharifinia Instagram - ' تاریخ: دوشنبه. بهار چند سال قبل ________________________ نامه‌ی پنجم سلام دکتر جان! امروز دوستم به خانه‌ام آمد و ناهار مهمان من شد. روز زوج بود و من جوجه، سبزیجاتِ تفت داده شده و سالاد تدارک دیده بودم. برای دوستم یک پیمانه برنج هم طبخ کردم. چه عطری، چه قدی، چه رنگی! چقدر دلم می‌خواست آن ته‌دیگ زرد زعفرانی را لای دندان‌هایم بجوم و از شنیدن صدای قرچ قرچ شکستنش لذت ببرم. تمام اراده‌ام را جمع کردم تا بتوانم به لوندی‌هایش توجه نکنم و مزه‌ی جوجه‌ی بی‌روغنِ مخلوط شده با سیر و ادویه را به هر چیز هوس‌برانگیزِ دیگری ارجح بدانم. سالادِ دوستم را به انواع سس‌های خوشمزه آغشته کردم و در سالادِ خودم دو قاشق آبغوره، یک قاشق پونه‌ی خشک و یک قاشق زیره‌ی منفور ریختم. به دوستم گفتم اگر سالاد مرا دوست دارد، می‌تواند از این ظرف بردارد. برداشت و با اولین چنگال لذت عمیقی در چهره‌اش پدیدار شد و گفت: “چقدر خوشمزه! من عاشق مزه‌ی زیره هستم.” آه خدای من! مگر می‌شود در این دنیا کسی عاشق مزه‌ی زیره باشد و آن‌ را نه با اکراه که با عشق میل کند؟ آن هم نه هر کسی، بلکه دوست صمیمی من! اصلا مگر زیره موجود قابل عاشق شدنی‌ست؟ کاش من هم می‌توانستم چنین حسی را نسبت به زیره پیدا کنم. آخرین تلاشم بابت دوست داشتنِ یک چیزِ دوست‌نداشتنی، پارسال بود برای دوست‌داشتنِ آبغوره و زنجبیل. تلاش برای ایجادِ عشقی موقت تا بتوانم حضورشان را برای دقایقی در سالاد یا استکانِ آب جهت کمک به هضم غذاهای پرچرب تحمل کنم. شبیه مردهایی که بعد از شکست عشقی به فاحشه‌ای پناه می‌برند تا عشق را کمرنگ کند و در دقایق همآغوشی سعی می‌کنند از او لذت ببرند؛ و بعد فراموشش می‌کنند... یا نمی‌کنند... نمی‌دانم! من مرد نیستم و تا امروز از فاحشه‌ای برای تسکین عشق استفاده نکرده‌ام. بااحترام ' ' ' عکس: @ahmadreza_shojaei ' ' ' #نامه #روزنگار '

Mehrave Sharifinia Instagram – ‘ تاریخ: دوشنبه. بهار چند سال قبل ________________________ نامه‌ی پنجم سلام دکتر جان! امروز دوستم به خانه‌ام آمد و ناهار مهمان من شد. روز زوج بود و من جوجه، سبزیجاتِ تفت داده شده و سالاد تدارک دیده بودم. برای دوستم یک پیمانه برنج هم طبخ کردم. چه عطری، چه قدی، چه رنگی! چقدر دلم می‌خواست آن ته‌دیگ زرد زعفرانی را لای دندان‌هایم بجوم و از شنیدن صدای قرچ قرچ شکستنش لذت ببرم. تمام اراده‌ام را جمع کردم تا بتوانم به لوندی‌هایش توجه نکنم و مزه‌ی جوجه‌ی بی‌روغنِ مخلوط شده با سیر و ادویه را به هر چیز هوس‌برانگیزِ دیگری ارجح بدانم. سالادِ دوستم را به انواع سس‌های خوشمزه آغشته کردم و در سالادِ خودم دو قاشق آبغوره، یک قاشق پونه‌ی خشک و یک قاشق زیره‌ی منفور ریختم. به دوستم گفتم اگر سالاد مرا دوست دارد، می‌تواند از این ظرف بردارد. برداشت و با اولین چنگال لذت عمیقی در چهره‌اش پدیدار شد و گفت: “چقدر خوشمزه! من عاشق مزه‌ی زیره هستم.” آه خدای من! مگر می‌شود در این دنیا کسی عاشق مزه‌ی زیره باشد و آن‌ را نه با اکراه که با عشق میل کند؟ آن هم نه هر کسی، بلکه دوست صمیمی من! اصلا مگر زیره موجود قابل عاشق شدنی‌ست؟ کاش من هم می‌توانستم چنین حسی را نسبت به زیره پیدا کنم. آخرین تلاشم بابت دوست داشتنِ یک چیزِ دوست‌نداشتنی، پارسال بود برای دوست‌داشتنِ آبغوره و زنجبیل. تلاش برای ایجادِ عشقی موقت تا بتوانم حضورشان را برای دقایقی در سالاد یا استکانِ آب جهت کمک به هضم غذاهای پرچرب تحمل کنم. شبیه مردهایی که بعد از شکست عشقی به فاحشه‌ای پناه می‌برند تا عشق را کمرنگ کند و در دقایق همآغوشی سعی می‌کنند از او لذت ببرند؛ و بعد فراموشش می‌کنند… یا نمی‌کنند… نمی‌دانم! من مرد نیستم و تا امروز از فاحشه‌ای برای تسکین عشق استفاده نکرده‌ام. بااحترام ‘ ‘ ‘ عکس: @ahmadreza_shojaei ‘ ‘ ‘ #نامه #روزنگار ‘

Mehrave Sharifinia Instagram - ' تاریخ: دوشنبه. بهار چند سال قبل ________________________ نامه‌ی پنجم سلام دکتر جان! امروز دوستم به خانه‌ام آمد و ناهار مهمان من شد. روز زوج بود و من جوجه، سبزیجاتِ تفت داده شده و سالاد تدارک دیده بودم. برای دوستم یک پیمانه برنج هم طبخ کردم. چه عطری، چه قدی، چه رنگی! چقدر دلم می‌خواست آن ته‌دیگ زرد زعفرانی را لای دندان‌هایم بجوم و از شنیدن صدای قرچ قرچ شکستنش لذت ببرم. تمام اراده‌ام را جمع کردم تا بتوانم به لوندی‌هایش توجه نکنم و مزه‌ی جوجه‌ی بی‌روغنِ مخلوط شده با سیر و ادویه را به هر چیز هوس‌برانگیزِ دیگری ارجح بدانم. سالادِ دوستم را به انواع سس‌های خوشمزه آغشته کردم و در سالادِ خودم دو قاشق آبغوره، یک قاشق پونه‌ی خشک و یک قاشق زیره‌ی منفور ریختم. به دوستم گفتم اگر سالاد مرا دوست دارد، می‌تواند از این ظرف بردارد. برداشت و با اولین چنگال لذت عمیقی در چهره‌اش پدیدار شد و گفت: “چقدر خوشمزه! من عاشق مزه‌ی زیره هستم.” آه خدای من! مگر می‌شود در این دنیا کسی عاشق مزه‌ی زیره باشد و آن‌ را نه با اکراه که با عشق میل کند؟ آن هم نه هر کسی، بلکه دوست صمیمی من! اصلا مگر زیره موجود قابل عاشق شدنی‌ست؟ کاش من هم می‌توانستم چنین حسی را نسبت به زیره پیدا کنم. آخرین تلاشم بابت دوست داشتنِ یک چیزِ دوست‌نداشتنی، پارسال بود برای دوست‌داشتنِ آبغوره و زنجبیل. تلاش برای ایجادِ عشقی موقت تا بتوانم حضورشان را برای دقایقی در سالاد یا استکانِ آب جهت کمک به هضم غذاهای پرچرب تحمل کنم. شبیه مردهایی که بعد از شکست عشقی به فاحشه‌ای پناه می‌برند تا عشق را کمرنگ کند و در دقایق همآغوشی سعی می‌کنند از او لذت ببرند؛ و بعد فراموشش می‌کنند... یا نمی‌کنند... نمی‌دانم! من مرد نیستم و تا امروز از فاحشه‌ای برای تسکین عشق استفاده نکرده‌ام. بااحترام ' ' ' عکس: @ahmadreza_shojaei ' ' ' #نامه #روزنگار '

Mehrave Sharifinia Instagram – ‘
تاریخ: دوشنبه. بهار چند سال قبل
________________________

نامه‌ی پنجم

سلام دکتر جان!

امروز دوستم به خانه‌ام آمد و ناهار مهمان من شد. روز زوج بود و من جوجه، سبزیجاتِ تفت داده شده و سالاد تدارک دیده بودم. برای دوستم یک پیمانه برنج هم طبخ کردم. چه عطری، چه قدی، چه رنگی! چقدر دلم می‌خواست آن ته‌دیگ زرد زعفرانی را لای دندان‌هایم بجوم و از شنیدن صدای قرچ قرچ شکستنش لذت ببرم.
تمام اراده‌ام را جمع کردم تا بتوانم به لوندی‌هایش توجه نکنم و مزه‌ی جوجه‌ی بی‌روغنِ مخلوط شده با سیر و ادویه را به هر چیز هوس‌برانگیزِ دیگری ارجح بدانم.
سالادِ دوستم را به انواع سس‌های خوشمزه آغشته کردم و در سالادِ خودم دو قاشق آبغوره، یک قاشق پونه‌ی خشک و یک قاشق زیره‌ی منفور ریختم. به دوستم گفتم اگر سالاد مرا دوست دارد، می‌تواند از این ظرف بردارد. برداشت و با اولین چنگال لذت عمیقی در چهره‌اش پدیدار شد و گفت: “چقدر خوشمزه! من عاشق مزه‌ی زیره هستم.”
آه خدای من! مگر می‌شود در این دنیا کسی عاشق مزه‌ی زیره باشد و آن‌ را نه با اکراه که با عشق میل کند؟ آن هم نه هر کسی، بلکه دوست صمیمی من! اصلا مگر زیره موجود قابل عاشق شدنی‌ست؟
کاش من هم می‌توانستم چنین حسی را نسبت به زیره پیدا کنم.
آخرین تلاشم بابت دوست داشتنِ یک چیزِ دوست‌نداشتنی، پارسال بود برای دوست‌داشتنِ آبغوره و زنجبیل. تلاش برای ایجادِ عشقی موقت تا بتوانم حضورشان را برای دقایقی در سالاد یا استکانِ آب جهت کمک به هضم غذاهای پرچرب تحمل کنم. شبیه مردهایی که بعد از شکست عشقی به فاحشه‌ای پناه می‌برند تا عشق را کمرنگ کند و در دقایق همآغوشی سعی می‌کنند از او لذت ببرند؛ و بعد فراموشش می‌کنند… یا نمی‌کنند… نمی‌دانم! من مرد نیستم و تا امروز از فاحشه‌ای برای تسکین عشق استفاده نکرده‌ام.

بااحترام



عکس: @ahmadreza_shojaei



#نامه #روزنگار
‘ | Posted on 01/Mar/2021 20:46:51

Mehrave Sharifinia Instagram – ‘
پارسال اوایل بهمن یه شب بهش گفتم:
«میای امشب بریم سینما؟»
پرسید:
«چه فیلمی؟»
گفتم:
«جهان با من برقص. خیلی نازه. دلم می‌خواد ببینیش.»
گفت:
«خب تو که دیدی.»
گفتم:
«دلم می‌خواد با تو دوباره ببینم.»
گفت:
«بریم.»
باورم نمی‌شد که قبول کرده. چند بار دیگه هم ازش پرسیدم و گفت آره، میام. ذوق‌زده اینترنتی بلیت خریدم و با هم رفتیم سینما!
با وجود این‌که معذب بود ولی بهش گفتم بذاره امشب رو ثبت کنم و این عکس رو توی آسانسور گالریا گرفتم؛ توی روزهایی که هنوز خبر نداشتیم چه بلایی قراره سر ما و لبخندمون بیاد.

چند روزه که دوستان این عکس قدیمی بابا رو برای من می‌فرستن.
توی عکس قدیمی جدی و لاغر و بی‌ریش و خوش‌تیپه.
توی عکس پارسال، تپلی و ریش‌دار و مهربون و بالبخنده و به نظر من خیلی خیلی خوش‌تیپ‌تر، چون توی عکس سمت راست هنوز تصمیم نگرفته بود بابای من بشه ولی توی سمت چپی دیگه کار از کار گذشته… 😎❤️
‘
‘
‘
دوستت دارم
‘
‘
‘
@mohamadrezasharifinia 
‘
Mehrave Sharifinia Instagram – ‘
تاریخ: جمعه. بهار چند سال قبل
_______________________

نامه‌ی چهارم

آه دکتر جان! چای، چای دوست‌داشتنی من!
چرا من را از نوشیدنِ چای به میزانِ دلخواه در طول روز محروم کردید؟
چای همدم همه‌ی لحظات زندگی من بود؛ یار روزهای سرد و گرم، دربرنده‌ی خستگی‌ها، شنونده‌ی دلخوری‌ها، پایه‌ی شادمانی‌ها و همراه دلتنگی‌ها.
دکتر جان باورتان می‌شود که من چای را از پیتزا هم بیشتر دوست دارم؟
آن‌وقت شما در دستور غذایی چهل‌روزه نوشته‌اید:
«در طول روز، در صورت لزوم یک فنجان چای خیلی کمرنگ مجاز است. که آن‌‌ هم اگر مصرف نشود بهتر است.»
خدای من! مگر می‌شود؟ فقط یک فنجان؟ آن هم در صورت لزوم؟
دکتر جان این دیگر چیزی شبیه تزکیه‌ی نفس است. شبیه روزه. ماراتنی برای تقویت اراده!
یاد روزهایی که ماه رمضان در مرداد بود می‌افتم و با خودم فکر می‌کنم از پسش برمی‌آیم.
یک بار که کار بدی کرده بودم، بابتِ تنبیهِ خودم، قول دادم که ده روز پشت سر هم در مرداد روزه بگیرم و گرفتم. سخت بود ولی شد.
دکتر جان آیا شما هم خودتان را تنبیه می‌کنید؟
دکتر جان! من آدم‌هایی را می‌شناسم که خود را از هر گناهی مبرا می‌دانند، حق به جانب هستند، قدرنشناسند و برای جبران آزارها، اشتباهات‌ و زورگویی‌هاشان قدم از قدم برنمی‌دارند، چه برسد به آن‌که خود را تنبیه کنند یا حتی پشیمان باشند. انگار با وجدان خاموش راحت‌ترند.
بهایش هم کینه و خشمی‌ همیشگی‌ست که سرخی قلب‌شان را کدر می‌کند و در چشم‌هاشان نمایان می‌شود.
من قلب‌های کدر را دوست ندارم و آن چشم‌ها را.

دکتر جان‌ روزهای زوج چای پررنگ صبحانه را با چنان عشقی می‌نوشم که انگار آخرین چای عمرم است و من در یک جزیره‌ی متروک گیر افتاده‌ام و امکاناتی برای دم کردن چای ندارم؛ از هیزم و آتش گرفته تا کتری و آب و برگِ چای.
باز جای شکرش باقی‌ست که دم‌نوشِ گل‌گاو‌زبان و بابونه در دستور غذایی وجود دارد. البته قطعاً جای دو قوری چایِ همیشگی را برای من پُر نمی‌کند.
گاهی هم تمام دقِ‌دلی‌ام بابت دلتنگی برای چای را سر آن‌ها خالی می‌کنم و شبیه نامادری بداخلاقِ سیندرلا دم‌نوش‌ها را در اتاق زیر شیروانی حبس می‌کنم و با خودم همان “چایِ کمرنگِ در صورتِ لزوم”‌ را به مهمانی پسر پادشاه می‌برم.

دکتر جان باید به شما بگویم که سه عدد ساقه طلاییِ روزهای فرد و دو عدد برگه‌ی زردآلوی شب‌های زوج تنها دوستانم هستند.
آیا من شایسته‌ی داشتنِ دوستان بیشتری در این برنامه‌ی غذایی نیستم؟

بوی قورمه‌سبزی خانه را برداشته است.
بروم اولین وعده‌ی آزاد ناهار را بعد از هفت روز میل کنم.

با احترام و هیجان
‘
‘
‘
#نامه #روزنگار 
‘

Check out the latest gallery of Mehrave Sharifinia