Home Actress Mehrave Sharifinia HD Photos and Wallpapers March 2021 Mehrave Sharifinia Instagram - ' پارسال اوایل بهمن یه شب بهش گفتم: «میای امشب بریم سینما؟» پرسید: «چه فیلمی؟» گفتم: «جهان با من برقص. خیلی نازه. دلم می‌خواد ببینیش.» گفت: «خب تو که دیدی.» گفتم: «دلم می‌خواد با تو دوباره ببینم.» گفت: «بریم.» باورم نمی‌شد که قبول کرده. چند بار دیگه هم ازش پرسیدم و گفت آره، میام. ذوق‌زده اینترنتی بلیت خریدم و با هم رفتیم سینما! با وجود این‌که معذب بود ولی بهش گفتم بذاره امشب رو ثبت کنم و این عکس رو توی آسانسور گالریا گرفتم؛ توی روزهایی که هنوز خبر نداشتیم چه بلایی قراره سر ما و لبخندمون بیاد. چند روزه که دوستان این عکس قدیمی بابا رو برای من می‌فرستن. توی عکس قدیمی جدی و لاغر و بی‌ریش و خوش‌تیپه. توی عکس پارسال، تپلی و ریش‌دار و مهربون و بالبخنده و به نظر من خیلی خیلی خوش‌تیپ‌تر، چون توی عکس سمت راست هنوز تصمیم نگرفته بود بابای من بشه ولی توی سمت چپی دیگه کار از کار گذشته... 😎❤️ ' ' ' دوستت دارم ' ' ' @mohamadrezasharifinia '

Mehrave Sharifinia Instagram – ‘ پارسال اوایل بهمن یه شب بهش گفتم: «میای امشب بریم سینما؟» پرسید: «چه فیلمی؟» گفتم: «جهان با من برقص. خیلی نازه. دلم می‌خواد ببینیش.» گفت: «خب تو که دیدی.» گفتم: «دلم می‌خواد با تو دوباره ببینم.» گفت: «بریم.» باورم نمی‌شد که قبول کرده. چند بار دیگه هم ازش پرسیدم و گفت آره، میام. ذوق‌زده اینترنتی بلیت خریدم و با هم رفتیم سینما! با وجود این‌که معذب بود ولی بهش گفتم بذاره امشب رو ثبت کنم و این عکس رو توی آسانسور گالریا گرفتم؛ توی روزهایی که هنوز خبر نداشتیم چه بلایی قراره سر ما و لبخندمون بیاد. چند روزه که دوستان این عکس قدیمی بابا رو برای من می‌فرستن. توی عکس قدیمی جدی و لاغر و بی‌ریش و خوش‌تیپه. توی عکس پارسال، تپلی و ریش‌دار و مهربون و بالبخنده و به نظر من خیلی خیلی خوش‌تیپ‌تر، چون توی عکس سمت راست هنوز تصمیم نگرفته بود بابای من بشه ولی توی سمت چپی دیگه کار از کار گذشته… 😎❤️ ‘ ‘ ‘ دوستت دارم ‘ ‘ ‘ @mohamadrezasharifinia ‘

Mehrave Sharifinia Instagram - ' پارسال اوایل بهمن یه شب بهش گفتم: «میای امشب بریم سینما؟» پرسید: «چه فیلمی؟» گفتم: «جهان با من برقص. خیلی نازه. دلم می‌خواد ببینیش.» گفت: «خب تو که دیدی.» گفتم: «دلم می‌خواد با تو دوباره ببینم.» گفت: «بریم.» باورم نمی‌شد که قبول کرده. چند بار دیگه هم ازش پرسیدم و گفت آره، میام. ذوق‌زده اینترنتی بلیت خریدم و با هم رفتیم سینما! با وجود این‌که معذب بود ولی بهش گفتم بذاره امشب رو ثبت کنم و این عکس رو توی آسانسور گالریا گرفتم؛ توی روزهایی که هنوز خبر نداشتیم چه بلایی قراره سر ما و لبخندمون بیاد. چند روزه که دوستان این عکس قدیمی بابا رو برای من می‌فرستن. توی عکس قدیمی جدی و لاغر و بی‌ریش و خوش‌تیپه. توی عکس پارسال، تپلی و ریش‌دار و مهربون و بالبخنده و به نظر من خیلی خیلی خوش‌تیپ‌تر، چون توی عکس سمت راست هنوز تصمیم نگرفته بود بابای من بشه ولی توی سمت چپی دیگه کار از کار گذشته... 😎❤️ ' ' ' دوستت دارم ' ' ' @mohamadrezasharifinia '

Mehrave Sharifinia Instagram – ‘
پارسال اوایل بهمن یه شب بهش گفتم:
«میای امشب بریم سینما؟»
پرسید:
«چه فیلمی؟»
گفتم:
«جهان با من برقص. خیلی نازه. دلم می‌خواد ببینیش.»
گفت:
«خب تو که دیدی.»
گفتم:
«دلم می‌خواد با تو دوباره ببینم.»
گفت:
«بریم.»
باورم نمی‌شد که قبول کرده. چند بار دیگه هم ازش پرسیدم و گفت آره، میام. ذوق‌زده اینترنتی بلیت خریدم و با هم رفتیم سینما!
با وجود این‌که معذب بود ولی بهش گفتم بذاره امشب رو ثبت کنم و این عکس رو توی آسانسور گالریا گرفتم؛ توی روزهایی که هنوز خبر نداشتیم چه بلایی قراره سر ما و لبخندمون بیاد.

چند روزه که دوستان این عکس قدیمی بابا رو برای من می‌فرستن.
توی عکس قدیمی جدی و لاغر و بی‌ریش و خوش‌تیپه.
توی عکس پارسال، تپلی و ریش‌دار و مهربون و بالبخنده و به نظر من خیلی خیلی خوش‌تیپ‌تر، چون توی عکس سمت راست هنوز تصمیم نگرفته بود بابای من بشه ولی توی سمت چپی دیگه کار از کار گذشته… 😎❤️



دوستت دارم



@mohamadrezasharifinia
‘ | Posted on 04/Mar/2021 14:47:51

Mehrave Sharifinia Instagram – ‘
تاریخ: دوشنبه‌. بهار چند سال قبل
‘
نامه‌ی ششم

سلام دکتر جان!

خودکار بیک مشکی‌ام را گم کردم و مجبورم این نامه را با خودکار دیگری بنویسم.
یک هفته همه چیز را رها کردم و‌ تازه پنج روز است که به مسیرِ پاک‌سازی بازگشته‌ام.
مرا سرزنش نکنید. 
دکتر جان، اگر کسی را که دوست دارید بعد از مدت‌ها ببینید و او به شما بگوید که مثلا دلش برای سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌خوردن با شما تنگ شده است چه می‌کنید؟
من، وقتی برق نگاهش را می‌بینم، دلم غنج می‌رود و احساس می‌کنم حاضرم برای ماندگاریِ لبخندِ قشنگش، تمام غذاهایی را که دوست ندارم هم میل کنم، چه برسد به سیب‌زمینی‌ سرخ‌کرده‌ی لذیذ!
راستش را بخواهید اگر این کلسترول لعنتی نبود، به خاطر چند کیلو کم و زیاد، خودم را درگیر این لوس‌بازی‌ها نمی‌کردم. ببخشید، اشتباه کردم. رژیم غذایی لوس‌بازی نیست. ما باید حواسمان به سلامت جسم‌مان باشد… ولی… پس لذت‌های زندگی چه؟
دکتر جان، آیا به نظر شما خوشمزه‌ترین غذای جهان سینه‌ی مرغ گریل شده با کلم‌بروکلی پخته است؟ یعنی بعد از سال‌ها تلاش، توانسته‌اید به مغز خود فرمان دهید که سبزیجاتِ نیم‌پز را از کوبیده‌ی‌‌زعفرانی بیشتر دوست بدارد؟ یا مثلا با خلأ وجودِ سیب‌زمینی سرخ‌کرده در زندگی خود کنار آمده‌اید؟ دل‌تان برایش تنگ نمی‌شود؟ برای آن زردِ خوشمزه‌ی تُرد که انگار نماد کاملِ یک عاشقانه‌ی آرام است؟
دکتر جان، من نوشته‌های نادر ابراهیمی را دوست دارم. نمی‌دانم قبل از رفتنش چند بار جانش را به لذتِ خوردنِ سیب‌زمینی سرخ‌کرده آغشته کرده است اما حتما دوستش داشته که کتاب‌هایش این‌طور به دل می‌نشیند.
در صفحه‌ی ۱۸۸ «یک عاشقانه‌ی آرام» نوشته‌ است:

«دلم نیمرو با سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌ی داغ می‌خواهد.
سیّد، کمی بنشینیم، دو تا تخم‌مرغ نیمرو…
_برایت بد است آقا! هم تخم‌مرغ، هم سیب‌زمینی سرخ‌کرده، و هم نمک_که یک خروار می‌ریزی روی سیب‌زمینی‌ها…
_بانو! دیگر خوب و بد را رها کن! مگر چقدر می‌خواهیم زنده بمانیم که حالا دیگر، در این سن و سال، نگرانِ خوب و بدِ خوراکی‌ها باشیم؟
کمی بانمک زندگی‌کردن، بهتر از مختصری طولانی‌تر زیستن است.»

نه دکتر جان، قصدم سوءاستفاده از قسمتی از کتاب نیست. «یک عاشقانه‌ی آرام» پر از مکالمات ضد و نقیضِ زیبا و عمیق است. شبیه تناقض‌های بسیار زیادی که درون ما وجود دارد. کاش حوصله داشته باشید و دست‌کم فصل «پنجشنبه‌ها» را از همین کتاب بخوانید. دوازده صفحه‌ است؛ از ۱۸۱ تا ۱۹۳؛ لذت می‌برید. مطمئنم.

گران‌ترین برندهای خودکار هم مثل بیک نمی‌نویسند.

با احترام
‘
‘
‘
#نامه #روزنگار 
‘
Mehrave Sharifinia Instagram – ‘
تاریخ: دوشنبه. بهار چند سال قبل
________________________

نامه‌ی پنجم

سلام دکتر جان!

امروز دوستم به خانه‌ام آمد و ناهار مهمان من شد. روز زوج بود و من جوجه، سبزیجاتِ تفت داده شده و سالاد تدارک دیده بودم. برای دوستم یک پیمانه برنج هم طبخ کردم. چه عطری، چه قدی، چه رنگی! چقدر دلم می‌خواست آن ته‌دیگ زرد زعفرانی را لای دندان‌هایم بجوم و از شنیدن صدای قرچ قرچ شکستنش لذت ببرم.
تمام اراده‌ام را جمع کردم تا بتوانم به لوندی‌هایش توجه نکنم و مزه‌ی جوجه‌ی بی‌روغنِ مخلوط شده با سیر و ادویه را به هر چیز هوس‌برانگیزِ دیگری ارجح بدانم.
سالادِ دوستم را به انواع سس‌های خوشمزه آغشته کردم و در سالادِ خودم دو قاشق آبغوره، یک قاشق پونه‌ی خشک و یک قاشق زیره‌ی منفور ریختم. به دوستم گفتم اگر سالاد مرا دوست دارد، می‌تواند از این ظرف بردارد. برداشت و با اولین چنگال لذت عمیقی در چهره‌اش پدیدار شد و گفت: “چقدر خوشمزه! من عاشق مزه‌ی زیره هستم.”
آه خدای من! مگر می‌شود در این دنیا کسی عاشق مزه‌ی زیره باشد و آن‌ را نه با اکراه که با عشق میل کند؟ آن هم نه هر کسی، بلکه دوست صمیمی من! اصلا مگر زیره موجود قابل عاشق شدنی‌ست؟
کاش من هم می‌توانستم چنین حسی را نسبت به زیره پیدا کنم.
آخرین تلاشم بابت دوست داشتنِ یک چیزِ دوست‌نداشتنی، پارسال بود برای دوست‌داشتنِ آبغوره و زنجبیل. تلاش برای ایجادِ عشقی موقت تا بتوانم حضورشان را برای دقایقی در سالاد یا استکانِ آب جهت کمک به هضم غذاهای پرچرب تحمل کنم. شبیه مردهایی که بعد از شکست عشقی به فاحشه‌ای پناه می‌برند تا عشق را کمرنگ کند و در دقایق همآغوشی سعی می‌کنند از او لذت ببرند؛ و بعد فراموشش می‌کنند… یا نمی‌کنند… نمی‌دانم! من مرد نیستم و تا امروز از فاحشه‌ای برای تسکین عشق استفاده نکرده‌ام.

بااحترام
‘
‘
‘
عکس: @ahmadreza_shojaei 
‘
‘
‘
#نامه #روزنگار
‘

Check out the latest gallery of Mehrave Sharifinia