Mohammad Reza Zhaleh Instagram – .
«جزیرهای در تاریکی»
روزهایآخر جنگجهانیدوم بود منم مثل خلبانهای دیگه شانس زندهموندن رو داشتم اما از شوربختی جایي زنده موندم که زندگی از معانی و تعابیر متفاوتی برخوردار بود.
موتور هواپیمای من با برخورد ترکش ضدهوایی از کار افتاد و من ناگزیر سمت آبهای آزاد هدایتشکردم.
تا جایی که مجبور به ترک هواپیما شدم اگه بگم چه زمانی این اتفاق افتاد قطعاً وحشت میکنید.
درست ساعت نُه شب، متأسفانه خبري از ماه هم نبود. اینبار پشت ابرها داشت استراحت میکرد و من در تاریکی مطلق افتادم تو تاریکی اقیانوس.
دلیل اینکه چرا تا صبح بیهوش شدم رو یادم نیست.
ولی اینکه چرا مثل همة قصهها صبحش به خشکی نرسیده بودم. من رو شوکه کرد، متأسفانه من همچنان روی آب بودم. تا اومدم احساس ضعف از گشنگی رو در خودم انکار کنم ضربه محکمی این رؤیاپردازی رو مثل مِه دمصبح ناپدیدکرد. احتمال دادم یه کوسه، یه پسگردنی محکمی بهم زد که مثلاً توي محل ما چیکار میکنی؟! گشنگی به شدت توهمزاست؛ البته شاید برای من.
اون ضربه من رو بیهوش نکرد ولی خودم تصمیم گرفتم تا زمانی که ماهیت ضارب برام محرز نشده هیچ تکونی نخورم، بذار ببینم در مَثل بهش چی میگن؟ آهان موش مردگی، خودم رو به موش مردگی زدم.
درست بالاسرم صدایی رو شنیدم دو نفر شروع به بحثکردن یکیشون گفت: احمق! اینکه ماهی نیست.
صدای دیگهای گفت؛ من چه میدونستم با اون کلاه مسخرهاش یه فوک بنظر میاومد. فوک؟! فوک کجا بود تمام عمرم اطراف این جزیره دور افتاده یه فوک هم ندیدم بجنب کمک کن بیاریمش توي قایق.
من همچنان بیحرکت موندم شک داشتم آیا درست شنیدم؟! یه جزیره دور افتاده؟
خیلی زود فهمیدم با دو تا احمق طرفم، چرا؟! چون همین که من رو بالا آوردن هیچکدوم از علائمحیاتی من رو چکنکردن یکیشون گفت؛ به نظرت این برای ده نفر کافیه؟
حس کردم اینا هرچی از دریا بگیرن میخورن بههمين خاطر سریع پاشدم و چون حرکتم از ترس خیلیتند بود، بهش واکنش نشوندادن و پریدن تو آب نتونستم جلو خندهام رو بگیرم خیلی ترسیده بودن. کمکشون کردم بیان توی قایق؛ تماممدتی که در راه جزیره بودیم جفتشون سکوت کرده بودن. انگار تمامی رفتارشون منطبق با غریزه اشون بود انگار چیزی شبیه فکرکردن در ذهنشون معنی نداشت.توي قایق هیچ ابزاری برای ماهیگیری نبود، خیلی عجیب بود، انگار قرار بود ماهیها خودشون بیان تو دستشون.رسیدیم به خشکی خیلی عجیب بود کلی آدم منتظر ما بودن احتمال دادم این تنها قایق جزیره باشه.
با دیدن من سر از پا نشناختن و به سمت دریا سرازیر شدن…
پایان قسمت اول
«#محمدرضا ژاله» | Posted on 18/Feb/2021 01:14:05
Check out the latest gallery of Mohammad Reza Zhaleh



